ایداایدا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

دختر گلم آیدا

مامان جون و دایی حمید امروز رفتن مکه

سلام دختر گلم   امروز 09/02/91 مامان جون با خانواده دایی حمید اینها رفتن مکه ولی من خیلی ناراحتم نه بخاطر رفتنشون بلکه به خاطر اینکه موقع رفتن نتونستم بدرقشون کنم و از اشون خداحافظی کنم اخه متاسفانه و متاسفانه باز هم مریض شدی اخه ما سه شنبه شب برای دیدن مامان اعظم و بابا خلیل رفته بودم شهرستان تا چهر شنبه شب که برگشتیم تو حالت خوب بود پنجشنبه من و بابایی کلاس داشتیم مجبور شدیم باز هم تو رو بذاریم پیش مامان جون انیتا هم اونجا بود و بد جوری هم سرما خورده بود عصر که برگشتیم خونه خودمون باز تو سر حال بودی و هیچ علائم سرما خوردگی هم نداشته بعد شام که رفتیم عمه تا سری بهشون بزنیم باز باز متاسفانه باز هم متاسف...
9 ارديبهشت 1391

مامان جون و دایی حمید امروز رفتن مکه

سلام دختر گلم امروز 09/02/91 مامان جون با خانواده دایی حمید اینها رفتن مکه ولی من خیلی ناراحتم نهبخاطر رفتنشون بلکه به خاطر اینکه موقع رفتن نتونستم بدرقشون کنم و از اشون خداحافظی کنم اخه متاسفانه و متاسفانه باز هم مریض شدی اخه ما سه شنبه شب برای دیدن مامان اعظم و بابا خلیل رفته بودم شهرستانتا چهر شنبه شب که برگشتیم تو حالت خوب بود پنجشنبه من و بابایی کلاس داشتیم مجبور شدیم باز هم تو رو بذاریم پیش مامان جون انیتا هم اونجا بود و بد جوری هم سرما خورده بود عصر که برگشتیم خونه خودمون باز تو سر حال بودی و هیچ علائم سرما خوردگی هم نداشته بعد شامکه رفتیم عمه تا سری بهشون بزنیم بازباز متاسفانه باز هم متاسفانه زهرا خانوم سرما خورده ب...
9 ارديبهشت 1391

زحریم فاطمیّه مرغ دل پر می زند // ناله از مظلومی زهرای اطهر می زند

حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود  فاطمه اكتفا به نامش نكنيد نشناخته توصيف مقامش نكنيد هر كس که در او محبت زهرا نيست علامه اگر هست سلامش نكنيد   شهادت بانوی دو عالم بر تمام مسلمان تسلیت باد حضرت محمد (ص) می فرمایند : فاطمه پاره تن من است . هركه او را بیازارد ، مرا آزرده خاطركرده و هر كه او را شاد كند ، مرا نیز خوشحال نموده است .     ...
5 ارديبهشت 1391

زحریم فاطمیّه مرغ دل پر می زند // ناله از مظلومی زهرای اطهر می زند

حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود فاطمه اكتفا به نامش نكنيد نشناخته توصيف مقامش نكنيد هر كس که در او محبت زهرا نيست علامه اگر هست سلامش نكنيد شهادت بانوی دو عالم بر تمام مسلمان تسلیت باد حضرت محمد (ص) می فرمایند : فاطمه پاره تن من است . هركه او را بیازارد ، مرا آزرده خاطركرده و هر كه او را شاد كند ، مرا نیز خوشحال نموده است . ...
5 ارديبهشت 1391

خدای مهربان

خدای عزیزم! چگونه شكر نعمات و محبت هایت را به جای آورم و چگونه بزرگی و کرمت را به قلم بیاورم در حالی که خود می‌دانی من کوچکتر از آنم كه بتوانم شكر مهربانی و بخشندگیت را به جای آورم و لیاقتش را داشته باشم. خدای عزیزم خود می دانی لیاقت و ظرفیت لطف و محبتت را بیش‌تر از این نداریم و گرنه تو دریای مهر و رحمت هستی و در بخشش و مهربانی، تو را كاستی نیست و قطره ای که از محبتت بر ما روا داشتی تنها جزئی از اقیانوس بیكران محبت توست.  خدایا! مرا ببخش، از آن كه چقدر دور هستم ز تو و هر بار که در مرداب های دنیایم غرق می شوم و سر بر دیوار بی کسیم می گذارم دوباره می شنوم که مرا می خوانی: غمگین نباش، دستت را به من بده و بلند شو، مواظبت هستم ...
5 ارديبهشت 1391

خدای مهربان

خدای عزیزم! چگونه شكر نعمات و محبت هایت را به جای آورم و چگونه بزرگی و کرمت را به قلم بیاورم در حالی که خود می‌دانی من کوچکتر از آنم كه بتوانم شكر مهربانی و بخشندگیت را به جای آورم و لیاقتش را داشته باشم. خدای عزیزم خود می دانی لیاقت و ظرفیت لطف و محبتت را بیش‌تر از این نداریم و گرنه تو دریای مهر و رحمت هستی و در بخشش و مهربانی، تو را كاستی نیست و قطره ای که از محبتت بر ما روا داشتی تنها جزئی از اقیانوس بیكران محبت توست. خدایا! مرا ببخش، از آن كه چقدر دور هستم ز تو و هر بار که در مرداب های دنیایم غرق می شوم و سر بر دیوار بی کسیم می گذارم دوباره می شنوم که مرا می خوانی: غمگین نباش، دستت را به من بده و بلند شو، مواظبت هستم که زمی...
5 ارديبهشت 1391

صبرت که تمام شد نرو...معرفت تازه از آن لحظه آغاز میشود...

سلام دوستای گلم ببخشید که نتونستم عکسهای ایدا را آماده کنم و براتون بزارم یا از خاطراتش براتون بنویسم اخه مامانم داره میره مکه چند روزی هست که گرفتار کارهاش هستیم از جایی هم گرفتار درس و کار و کارگر خانه خلاصه جونم بهتون بگه که سرم واقعا شلوغه بهتون بگم از شیطونت های ایدا خانوم که چکارهایی که نمی کنه   دیروز عصر داشتم تو آشپزخانه ظرف می شستم مهدی هم خونه نبود ایدا هم تو اتاق خودش داشت با اساب مبازی هاش بازی میکرد تو پارکینگ هم کارگرها کار میکردن که یهو یه صدایی خیلی بلندی اومد مثل اینکه یه ظرف خالی مثل بشکه رو از ارتفاع زیاد بندازیش رو زمین طفلی ایدا وحشت کرده بود یه لحظه که برگشتم پشت سرم ببینمایدا چیکار میکنه دختر نازم با همه سر...
5 ارديبهشت 1391

صبرت که تمام شد نرو...معرفت تازه از آن لحظه آغاز میشود...

سلام دوستای گلم ببخشید که نتونستم عکسهای ایدا را آماده کنم و براتون بزارم یا از خاطراتش براتون بنویسم اخه مامانم داره میره مکه چند روزی هست که گرفتار کارهاش هستیم از جایی هم گرفتار درس و کار و کارگر خانه خلاصه جونم بهتون بگه که سرم واقعا شلوغه بهتون بگم از شیطونت های ایدا خانوم که چکارهایی که نمی کنه دیروز عصر داشتم تو آشپزخانه ظرف می شستم مهدی هم خونه نبود ایدا هم تو اتاق خودش داشت با اساب مبازی هاش بازی میکرد تو پارکینگ هم کارگرها کار میکردن که یهو یه صدایی خیلی بلندی اومد مثل اینکه یه ظرف خالی مثل بشکه رو از ارتفاع زیاد بندازیش رو زمین طفلی ایدا وحشت کرده بود یه لحظه که برگشتم پشت سرم ببینمایدا چیکار میکنه دختر نازم با همه سرعتی...
5 ارديبهشت 1391